می خواهم از خودم بگویم

دیروز غروب توی اون سرمای خشک وحشتناک چون به دختر کوچولوم قول داده بودم

که براش کتاب بخرم سرچهارراه ماشین رو پارک کردم وبا دختر کوچولوم رفتیم تو

کتابفروشی بیشتر کتاب درسی پیام نور رو داشت ومن نتونستم هیچ کتابی برای

خودم بخرم چندتایی کتاب برای نازگلم خریدم و اومدیم خونه ....................

یک ساعت بعد سردرد وحشتناکی گرفتم و بعد از اون سردرد لرز شدیدی تو تنم پیچید

تو اون لحظاتی که میلرزیدم تنها چیزی که تو ذهنم دور میزد این بود که احتمالا صادق

هدایت وقتی بوف کور رو مینوشته همین حال رو داشته وقتی به این فکر می کردم

اون لرز ازاردهنده رو خیلی با لذت تحمل می کردم.........



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, |